تدبیر مجنون
مذهبی
یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, :: 16:50 ::  نويسنده : هوا خوبه

ستارگان منتظر عنوان بخش جدیدی از مطالب مان است که در آن به احوالات علما ، عرفا، شهدا و صلحای عصر خودمان در زندگی روزمره و کاری شان خواهیم پرداخت / امام خميني رحمه الله - خانم فاطمه طباطبايي (عروس حضرت امام رحمه الله) مي‌گويد: «خانم تعريف مي‌کردند که چون بچه‌هايشان شب‌ها خيلي گريه مي‌کردند و تا صبح بيدار مي‌ماندند، حضرت امام شب را تقسيم کرده بودند؛ دو ساعت، خودشان از بچه ها نگه داري مي‌کردند و خانم مي‌خوابيدند و دو ساعت خود مي‌خوابيدند و خانم، بچه ها را نگهداري مي‌کرد. امام، روزها بعد از تمام شدن درسشان نيز ساعتي را به بازي با بچه‌ها اختصاص مي‌دادند، تا کمک خانم در تربيت بچه ها باشند.»[1]

خانم نعيمه اشراقي (نوه حضرت امام) مي‌گويد: « در يکي از روزها که شستن ظروف به عهده من بود، احساس خستگي مي‌کردم. براي همين، از خواهر خود خواستم که به جاي من، آن مسؤليت را انجام دهد؛ اما او ابا کرد. نزديک ظهر، وقت نماز، حضرت امام براي تجديد وضو به آشپزخانه رفتند که به علت طولاني شدن غيبتشان نگران شدم و به جستجوي ايشان به آشپز خانه سر زدم. ناگاه متوجه شدم که امام تمام ظروف را شسته‌اند و فرمودند: «سخن تو را شنيدم و احساس کردم نوبت من است که ظرف‌ها را بشويم.» و من، خجالت زده و شرمگين، تنها توانستم تشکر کنم.»[2]

***

خانم مرضيه حديده‌چي مي‌گويد: «روزي بر حسب اتفاق، تعداد ميهمانان منزل امام زياد شده بود. پس از صرف غذا و جمع کردن ظروف، ديدم آقا به آشپزخانه آمدند. چون وقت وضو گرفتنشان نبود، پرسيدم: «چرا به آشپزخانه آمده‌ايد؟» آقا فرمودند: «چون امروز، ظروف زياد است، آمده‌ام کمکتان کنم.» ايشان اين قدر رعايت حال و حقوق ديگران را مي‌کردند.»[3]


آيت‌الله شهيد دستغيب رحمه الله

شهيد دستغيب صبح‌ها به پياده‌روي مي‌رفت و از نسيم صبحگاهي استفاده مي‌کرد. در راه بازگشت نان مي‌خريد و به خانه مي‌آمد. سپس چاي و صبحانه را آماده مي‌کرد و بچه ها را صدا مي‌زد تا با هم صبحانه بخورند.[4]

ستارگان منتظر (قسمت دوم)ستارگان منتظر (قسمت دوم)

همسر شهيد دستغيب مي‌گويد: «در امور زندگي به من اختيار تام داده بودند. هر کاري که انجام مي‌دادم هيچ ايرادي نمي‌گرفتند، چون مي‌دانستند که راه ما، راه خودشان و هدف ما يکي است.

با بچه‌ها خيلي مهربان بودند. در اوقات فراغت، در حياط با بچه ها قدم مي‌زدند و آن‌گونه که بچه‌ها و نوه‌ها دلشان مي‌خواست با آنها رفتار مي‌نمودند. ايشان در کارهاي خانه هم علاوه بر کارهاي شخصي خود به ما کمک مي‌کردند. به کرّات مي‌گفتند: «من اجازه امر کردن را به خود نمي‌دهم.»

***

فرزند شهيد مي‌گويد: «ايشان در ايام مريضي مادران، از بچه‌ها نگهداري مي‌کردند. فراموش نمي‌کنم که حتي از نظافت بچه‌ها اِبائي نداشتند يا حتي خودشان خانه را جارو مي‌کردند.»[5]


آيت‌الله شهيد بهشتي رحمه الله

حجت الاسلام مهدي اژه‌اي مي‌گويد: « پنجشنبه‌ها که ساعت کار آقاي بهشتي، زودتر از روزهاي ديگر به پايان مي‌رسيد، به منزل مي‌آمدند و پس از لحظاتي به بيرون مي‌رفتند و خريد يک هفته منزل را انجام مي‌دادند.

وقتي گوشت مي‌خريدند، اصرار داشتند خودشان آن را قسمت قسمت کنند و هر چه خانم اصرار مي‌کرد که: «شما خسته هستيد و کار داريد، بگذاريد ما اين کار را بکنيم»، مي‌گفتند: «نه. من هم بايد در خانه کاري انجام بدهم، همه کارها را که نبايد شما بکنيد. من هم بايد در کارِ خانه سهمي داشته باشم.»[6]

***

فرزند ايشان مي‌گويد: «چون مادرم موفق نشده بود تحصيلات خود را تمام کند، پدرم[شهيد بهشتي] براي او وقت مي‌گذاشت و به او در يادگيري درس‌ها کمک مي‌کرد تا بتواند آماده شرکت در امتحانات باشد.»[7]


آيت‌الله ميرزا جواد آقا تهراني رحمه الله

حجت الاسلام حاج محمد تهراني مي‌گويد: « همسر آيت الله ميرزا جواد آقا تهراني، از سادات علويه بود. علاوه بر احترام زيادي که آقا براي ايشان قائل بودند، هر وقت که فرصت ياري پيدا مي‌کرد، در خانه، يار و کمک‌کار ايشان بودند؛ به طوري که چندين بار ديده شده بود که در آشپزخانه کار مي‌کردند يا منزل را جارو مي‌زدند.

***

اساساً ايشان به کسي زحمت نمي‌دادند. مخصوصاً در امور شخصي خويش تا آنجايي که مي‌توانستند و قدرت و توان داشتند، خودشان انجام مي‌دادند. حتي نسبت به همسرشان نيز رعايت احترام را مي‌کردند تا آنجا که از همسر خود نمي‌خواستند که مثلاً لباسهايشان را بشويند. بلکه اين همسرشان بود که با توجه به اخلاق مرحوم ميرزا جواد آقا تهراني، از ايشان مي‌خواستند که لباس‌هايشان را براي شستن در اختيار ايشان بگذارند و باز هم ايشان به سادگي حاضر نمي‌شدند، مگر وقتي که احساس مي‌کردند همسرشان با نيت و رضايت خاطر و بدون هيچگونه تکلف و زحمتي حاضر به انجام اين کار هستند.

***

چندين بار بدون اطلاع کسي، خودشان کنار حوض مي‌آمدند و با همان کهولت سن، مشغول شستن لباس هاي خويش مي‌شدند که به محض اطلاع، همسرشان مانع مي‌شدند. حتي گاهي مي‌ديدم که جارو به دست گرفته و حياط منزل را جارو مي‌زنند و اين در حالي بود که راه رفتن با عصا برايشان مشکل بود.[8]



[1]. مهر و قهر، ص 25.

[2]. همان.

[3]. مهر و قهر، ص 43.

[4]. گلشن ابرار، ج 2، ص 878.

[5]. نسيم بهشت، ص 18، 19



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تدبیر مجنون و آدرس mighat12.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 43
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1


                    
 
 
cache01last1715413078