تدبیر مجنون
مذهبی
چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 11:28 :: نويسنده : هوا خوبه شبستان/ حجتالاسلام والمسلمین حسین انصاریان، در کتاب "معاشرت" به بیان خاطرهای پرداخته است که خواندنی است: در محل زندگیم در تهران جوانى را میشناختم که از هیچ فسادى چون قمار و مشروب و رابطه نامشروع و پایمال کردن حق مردم امتناع نداشت و در میان آشنایان او نیز کسى نبود که بتواند او را از منجلاب فساد نجات دهد.
روزى براى دیدن و زیارت مردى مؤمن که فوقالعاده به او علاقه داشتم، رفتم; مردى که از اوصاف حمیده و حالات کریمه برخوردار بود و براى مردم منبعى از خیر و کلیدى براى حلّ مشکلات بود، آن جوان درحالى که سر به زیر داشت و معلوم بود آتش طغیانش فرو نشسته و در حدى به آداب دیانت و اخلاق انسانى آراسته شده، نزد او بود، از گفتگویش با آن مرد نشان میداد که تغییر حال داده و از راه شیطنت به جاده هدایت قدم نهاده است و از جاده انحراف به صراط مستقیم وارد شده است.
با دیدن وضع او برایم مسلّم شد که نَفَسى الهى و دمى عیسوى قلب مرده او را زنده کرده و به راه خدا هدایتش نموده و او را از چاه هلاکت به درآورده و از منجلاب فساد نجات داده است.
از او پرسیدم چه پیش آمدى اتفاق افتاده و چه حادثه اى زیبا رخ داده که از شیطان و شیطنت بریدى و به حق و حق پرستان پیوستى؟
گفت : شب جمعه اى مست و لایعقل از کاباره اى به خانه میرفتم، در مسیر راه بر اثر خوردن زیاد مشروب و مستى بیش از اندازه کنار پیاده روىِ خیابان به زمین افتادم هوا گرگ و میش بود، کم کم داشتم از مستى و بیهوشى خارج میشدم، دیده باز کردم، دیدم روحانى با محبّتى سرم را به دامن گرفته و مرا نوازش میکند، از من خواست بپا خیزم و همراه او به مسجدى که نماز میخواند و هر صبح جمعه دعاى ندبه داشت بروم.
با شرمسارى و خجالت به او گفتم با این حال و وضعى که دارم مناسب مسجد نیستم!
گفت: اتفاقاً با همین وضع، مناسب مسجدى! با اصرار مرا به مسجد رفتن حاضر کرد، دست در دستم نهاد و مرا به مسجد برد، با محبت از من خواست وضو بگیرم و نماز بخوانم، پس از نماز مرا به دفتر مسجد برد و با دست خود برایم صبحانه آورد و از من خواست از سفره امام زمان تناول کنم شاید فضاى مسجد و نمازى که خواندم و لقمه اى که خوردم مرا درمان کند و به راه هدایت رهنمون شوم و سزاوار رحمت حق گردم.
" یَا أیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِى الصُّدُورِ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ؛
اى مردم! یقیناً از سوى پروردگارتان براى شما پند و موعظه اى آمده، و شفا است براى آنچه از بیماریهای اعتقادى و اخلاقى در سینههاست، و سراسر هدایت و رحمتى است براى مؤمنان".
بر اثر دلسوزى و هدایت آن روحانى وارسته، از انحراف نجات پیدا کردم و به راه خدا آمدم و با دخترى مؤمن ازدواج کردم و از هدایتم و زندگیم در سایه لطف خدا و همنشینی و رفاقت با آن روحانى دلسوز کاملاً راضى هستم.
شایان ذکر است، کتاب "معاشرت" تألیف استاد حسین انصاریان در سال 1384 برای نخستین بار منتشر شده است و به موضوعاتی همچون اسلام آیین کامل، جایگاه معاشرت، مسئولیت عظیم مربیان، دوستان حقیقی و دشمنان دوست نما، انتخاب آگاهانه، همنشینان پاک و ناپاک، معاشرت با اهل بیت و حقوق معاشرت میپردازد. جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, :: 16:14 :: نويسنده : هوا خوبه راستش دیشب دلم خیلی گرفته بود از دست خودمو کارام خسته شده بودم اخه یه تصمیم جدید گرفته بودم خسته خسته بودم که رفتم طرف دیوان حافظ خلاصه این حافظ که مارو خوب شناخته بود این بیت به ما داد من از ان حسن روز افسون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عفت برون ارد زلیخا را این واقعا وصف حال من بود حافظ مچکریم دو شنبه 11 شهريور 1392برچسب:, :: 15:3 :: نويسنده : هوا خوبه امشب... آسمان سیاه و آسمانیان سیاه پوش شده اند... فوج فوج ملائکه هبوط کرده اند و نقطه ای از زمین به نام بقیع را نور باران کرده اند... و بقیع...گریان است... گریان است و در انتظار جگر گوشه زهراست... آری ماه برای همیشه در محاق رفته است و از کوچه های مدینه غم می بارد...گویا که عرش خدا ترک خورده است. ای بقیع... ای مدفن دردانه های عالم.... ای راز دار اسرار الهی... لب باز کن... با من سخن بگو... از درد هایی که جگرت را به آتش کشیده است... بگو که امشب میزبان کدام ستاره ای... بگو که امشب از برای کدام هستی از دست رفته از دیده خون فشانیم... امشب خورشید ششم در خاک تو طلوع کرد... السلام علیک یا جعفر بن محمد ایها الصادق یابن رسول الله... ای آبرو مند درگاه الهی ، در پیشگاه خداوند ما را شفاعت فرما... عبدالحليم جندي مي نويسد: آن حضرت اعضاي خانواده اش را از رفتن روي بلندي باز مي داشت. روزي امام به خانه آمد. يکي از کنيزکانش که کودک او را نگهداري مي کرد و با کودک بالاي نردبان رفته بود، تا چشمش به حضرت افتاد از خطايي که کرده بود هول شد و بدنش لرزيد و کودک از دستش به زمين افتاد و از دنيا رفت. حضرت با چهره اي برافروخته بيرون رفت و هنگامي که سبب آن را از ايشان پرسيدند، فرمود: رنگ چهره ام به سبب مردن کودک نيست، بلکه بدين جهت است که کنيزک از آمدن من به وحشت افتاد. پس از آن به کنيز فرمودند: تو در راه خدا آزادي و از تو گذشتم. چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : هوا خوبه از خودت بگو چند وقت است که از خودت خبری نداری؟!! راستش را بگو... کم پیدا شدی وقتش رسیده که برخیزی... سری به خودت بزنی... خیلی وقت است خودت را تنها گذاشتی... مگه نشنیدی که میگن «من عرفه نفسه فقد عرفه ربه» بیا خودشناسی و خودسازی را با ما شروع کنیم طرحمون خیلی راحته تا به حال جمع ما 3000 نفر شده فقط کافیه عدد 1 را به 30002558000313 ارسال کنی در طول دوره هم همراهتان هستیم اگر اطلاعات بیشتر می خواهی به اینجــا سری بزن شعار ما هم این سخن از پیامبر (ص) است که می فرمایند: هر کس چهل روز خود را براى خدا خالص کند چشمه هاى حکمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شود.
فقط دليل جدايي ز تو گناه من است ثمر از اين همه غفلت دل سياه من است ******************** دوست عزیز شما نیز دوستان خود را به طرح اربین خود سازی دعوت کنید بیاید سعی کنیم با کارها کوچکمان یاران بزرگی برای یوسف زهرا باشیم -- شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : هوا خوبه خواهر گلم سلام :
فقط یه چند لحظه با من بمون ...
روی صحبتم با اون خانم هاییه که با این لباسای جهنمی که اسمش ""ساپورته"" میان بیرون ...روی صحبت با اوناست که با این لباسا چهار ستون تن یه پسر رو میلرزونن...به گناه میندازن جوون های مردم رو ...
همین جوون هایی که در آینده شوهر خودتون میشن ...
خواهرم فکر کردی شوهرتو از فضا میاد...؟؟؟؟
نه .....از همین جووناس ...از همینا که الان تو خیابون میبینی و میبیننت ...
میگن ملایکه ی خدا چند جا خندشون میگیره ...یه جاش وقتیه که یه خانم بد(بی) حجاب رو دارن میذارن تو قبر ...
طرف که کارای کفن و دفن رو میکنه اون آخر باری میگه یه ""محرم"" بیاد واسه این خانم تلقین و ...اینجا ملایکه میخندن و میگن بابا این تا تو دنیا بود همه بهش محرم بودن ....حالا که مرده دنبال محرم میگردی...؟؟؟
خواهر این قصه نبودا روایته ...
حالا اینجوری میای به خودت که جیگر بشی یا دلبری کنی ....؟؟؟
تو رو خدا خودت جواب بده .آیا واقعا تو دل این پسرا رو میبری یا هوسشون رو ...؟؟؟؟؟؟؟؟نه بگو به من واقعا ....به کجا چنین شتابان ...؟؟؟فکر همه چی رو بکن دختر...تو که اینجوری متزلزل میکنی پایه ی زندگی خانواده ها رو ....به فکر زندگی خودتم باش ...
آگاه باش و بدون که دلشوهرتم میبرنا ...ببین اینا دیگه وقت آزمون خطا نداره که بگی الان اینجوری میشم تا ببینم شوهرم اینطور میشه یا نه ...یهو چشم بهم میزنی میبینی بدختشدی ...
یاد اونطرفتم بکن .....یاد شرمندگیتون پیش حضرت زهرا سلام الله علیها ...واقعا روشو داری اون روز سر بلند کنی بگی من شیعه ی همسرت علی ع بودم ...؟؟؟الان اعتقاد نداری...اونور یه اتفاقایی برات میافته که اعتقاد پیدا میکنیا .....شب معراج دید پیامبر ص که بعضی از زنای امتش چه جور عذاب میکشن روز قیامت ...روایتشو زیر همین پست کامنت میذارم...بخونید ...
خواهرم ....مهربون ...
اینجوری نیا ین بیرون ...... من داداش کوچیکتون ....
من اول دلم برا خودت میسوزه که """اگه"""برنگردی ازین راه چه سرنوشت دنیایی و اخروی تلخی در انتظارته ...
دوم دلم واسه جوونامون میسوزه که اینجوری نابود میشن ....واسه خانواده ها ...
ازت خواهش میکنم یه تکونی بخور ...یوم الحسره(قیامت ) دیگه خیلییی دیره ....
و چه زود دیر میشود ...
خواهشم اینه باز نشرش کنید ...تو رو خدا ....بیش ازین نباید بسوزیم ....
یا علی
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |